جدول جو
جدول جو

معنی او رو - جستجوی لغت در جدول جو

او رو
آبی که به سمت خزانه ی آسیاب هدایت شود، پاروی قایق
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ)
شهری است با جمعیت 20441 تن. کرسی ولایت اور شمال فرانسه در نورماندی کنت های اورو در ضمن پادشاهان ناوار نیز بودند (1349- 1425م.). کلیسای جامع (قرون 14 و 17م.) آن در جنگ دوم جهانی صدمه دید. (دایرهالمعارف فارسی) ، کفش. (هفت قلزم) (ناظم الاطباء). پاپوش. (ناظم الاطباء) ، بادبان کشتی. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (هفت قلزم) (برهان) (انجمن آرا) ، دیگ افزار. توابل. (از ناظم الاطباء). داروی گرم مثل فلفل و دارچینی و زیره و غیره که در دیگ طعام ریزند. (برهان) (هفت قلزم)
لغت نامه دهخدا
یکی از صحابۀ رسول صلوات اﷲعلیه و مالک بن الحارث از او روایت کند
لغت نامه دهخدا
صحابی است و عبدالعزیز بن عبدالملک بن ملیل از او روایت کند. در منابع اسلامی، صحابی فردی است که پیامبر اسلام (ص) را ملاقات کرده، به او ایمان آورده و تا پایان عمر در دین اسلام باقی مانده است. صحابه از نخستین پیروان اسلام بودند که در جنگ های صدر اسلام حضور داشتند و بسیاری از احادیث پیامبر به واسطه آنان به نسل های بعد منتقل شده است. واژه صحابی به ویژه در فقه و اصول روایت حدیث اهمیت بالایی دارد.
لغت نامه دهخدا
آنچه که پشت و روی آن از جهت طرح و رنگ اختلاف داشته باشد (مانند پارچه)، کسی که قولش خلاف عملش باشد منافق، گل رعنا (زیرا که یک روی آن سرخ است و روی دیگر زرد)
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه بصورت و هیئت گاو باشد، یا گرز (گرزهء) گاوروی. گرز فریدون که سرش بشکل گاو بود: زند بر سرت گرزه گاو روی ببند اندر آرد زایوان بکوی. (هرمزد نامه)
فرهنگ لغت هوشیار
حیف و میل، آماده کردن خزانه شالی، آماده ساختن زمین شالیزار
فرهنگ گویش مازندرانی
مجرای آب، آب راهه، راه آب بین منازل
فرهنگ گویش مازندرانی
آبدغ
فرهنگ گویش مازندرانی
غذا را با آب فراوان خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
آب و تاب دادن در صحبت
فرهنگ گویش مازندرانی
حشره ای آبزی که دایره وار بر سطح آب چرخیده و موجب تمیزی سطح
فرهنگ گویش مازندرانی